my diaryyyy

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۴/۰۹
    73
  • ۹۶/۰۴/۰۹
    72
  • ۹۶/۰۴/۰۹
    71
  • ۹۶/۰۴/۰۲
    70
  • ۹۶/۰۴/۰۲
    69
  • ۹۶/۰۳/۲۳
    68
  • ۹۶/۰۳/۰۳
    67
  • ۹۶/۰۳/۰۱
    ۶۶
  • ۹۶/۰۳/۰۱
    65
  • ۹۶/۰۲/۱۹
    64
  • ۰
  • ۰

٢٣

امید چیزِ بدیه 

امید چیزیه که الکی ادمو خوشحال نگه میداره 

امید خیلی عوضیه 

امید خیلی خره

نباید هیچوقت امید داشت 

چون وقتی ببینی همش الکی بوده انچنان میخوری زمین که بلند شدن سختت میشه 

هر چقدرم بخای و سعی کنی حداقل تمارض کنی به قوی بودن بازم یه جایی دستت رو میشه 

کی گفته امید خوبه 

اخه امید به چی؟ به کی؟

به کسی که همه زندگیت براش رو دایره س؟ به کسی که همه حالتو میدونه و هیچ کمکی نمیکنه؟ 

کاش دل بِکَنم ازت 

کاش قید همه چیو بزنم 

اینجوری دیگه شاید اینقدر احساس ضعف و پوچی نکنم 

منی که میدونستم چه جوری حالمو خوب کنم الان هیچ کاری از دستم بر نمیاد 


کاش فردا 

کاش این هفته هفته ی بهتری باشه برام 

کاش این کاشِ لعنتی از ذهنم بره بیرون

 


  • ;-)
  • ۰
  • ۰

٢٢

دلم میخاس الان یه جای دیگه بودم با یه هویت دیگه 

مثلا همون دختره قدبلند تو ایروان که گوشه لبش پرسینگ داشت و تو بار کار میکرد 

هنوز بعد این مدت قیافش و برخورد خوبش طرز راه رفتنش یادم مونده ... 


اگه جای اون بودم شاید تو یکی از شبایی که برمیگشتم خونه و خسته و له بودم وقتی میرسیدم و ولو میشدم رو تختم دلم میخاست جای اون دختر مسافر چشم روشن بودم که با همسرش اومده بودن بار و تا دم دمای صب گفتن و نوشیدنو خندیدنو موقع رفتن ازم تشکر و خدافظی کردن و دست دادن و دعوتم کردن ایران 


به هرحال دلم میخاس هر کس و هر جا بودم دلی داشتم که اینقد حالش بد و دلگیر نبود



  • ;-)
  • ۰
  • ۰

٢١

سه تا کار بد امروز کردم 


با یه نفر بدجور دعوا کردم 


بعد چند سال دوباره سیگار کشیدم


 یه دل سیر گریه کردم 



چرا دروغ ... 


از هر سه تاش راضی ام

  • ;-)
  • ۰
  • ۰

٢٠

مرده شور اون بچه ای رو ببرن که به خاطرش کسی که بینهایت دوسش دارم بخواد اشک بریزه 

متنفرم از هر چی مربوط به بچس 

متنفرم از هر چی مرکز نازاییه

متنفرم از هر چی که راجبه این مسایله

بهترین روزای عمرمونو افتادیم تو این مطب دکترا هزار جور امپول هورمونی تجویز کنن که چند ساله دیگه زوار بدنم در بره و این حجم از تزریق هورمون که جواب هم نمیده خودشو به شکل کنسر از یه گوشه بدنم نشون بده 

خدایا اصلا ازت بچه نمیخوام 

دیگه کوچیکترین قدمی واسه بارداری برنمیدارم 

نخواستم اصلا 

بچه هاتو بده به همینایی که معتادن و هر شب واسه گرفتن قرص خواب و سرنگشون میان داروخونه التماس کردن 

بچه هاتو بده به اونایی که در به در تو داروخونه دنبال قرص و شیاف و امپول سقط میگردن 

بچه هاتو بده به همونایی که حاضر نیستن واسه سلامتی بچشون داروهاشو کامل بخرن ولی واسه افزایش میل جنسیشون هزار هزار پول میدن 

خدای مهربونی هستی ولی دلم از اینکارات پره از اینکه هر کار دلت میخاد میکنی و منم باید مثل بز وایستم نگات کنم بگم شکر 

دیگه ازت بچه نمیخام


خیلی چیزا باید بگذرونی تا بتونی واقعن بفهمی اخوان ثالث چی گفت که:


انتظارِ خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری...



ازم میخاد گریه کنم 

میگه احساس میکنم هر آن امکان داره یهو از کوره در بری ، احساس میکنم داری همش خودداری میکنی داری خودتو کنترل میکنی ،حتا حاضر نیستی راجبش حرف بزنی 




امکان نداره گریه کنم

اصلا لج کردم 

واسه چی ضعف نشون بدم 

 من دلم میخاد با خودم لج کنم 

دوست ندارم گریه کنم دوست ندارم راجبش حرف بزنم 

باید اهمیت این موضوع برام از بین بره 

لعنت به این روزا


  • ;-)
  • ۰
  • ۰

١٩

امان از اینکه نصفِ شبا یادِ حماقتایِ گذشتت بیوفتی 

😔

کی میتونه تضمین کنه که آدما تغییر نمیکنن؟

بهترینا ممکنه یه روز پاشون بلغزه و برعکس بدترین ها طوری خوب عمل کنن که باورت نشه


و این قضیه خصوصا در مورد اول خیلی ترسناکه 

اعمال و رفتار و برخوردم میتونه به جاترین و درسترین سزا برا خودم باشه ♻️ و اینم باز برای من خیلی ترسناکه 

کاش بیشتر مراقب خودم باشم 


اعتماد کردن به دو دسته سخته 

دسته اول اونایی که خوب میشناسینشون 

دسته دوم اونایی که نمیشناسینشون 

و من برای تو جز دسته اولم 

و چون خوب میشناسی بهم اعتماد نداری و امانتتو بهم نمیدی


 

جای گلایه نیست 

کم کاری از خودم بوده و هست




پ.ن: 

امروز محمد بخاری ها رو به پا کرد 

از یه طرف خوبه چون اینجا دیگه واقعا شبا سرد شده از یه طرف خوب نیس چون گوشه دنجی که برا خودم ردیف کرده بودم و گلدونا و اکواریوم و ساز و بند و بساطم اونجا بود الان بخاری جاش نشسته 😢

گلدونا پخش و پلا شدن تو خونه 

ساز رفته تو اتاق 

پشتی و قالیچه هم جمع شدن 

😤😤😤😤😤

حالا فردا میرم تو اتاقو یه جوری دوباره میچینم که دوس داشته باشم 





پ.ن: دلم برا داداشم خیلی میسوزه فردا نوبت دادگاه داره کاش میشد کاری براش کنم 


چقد بده که نمیتونم کمک حالش باشم

خدایا خودت کمکش کن 😔



  • ;-)
  • ۰
  • ۰

١٨

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه‌ی پنهان سکوتت را آشکار کن

و هراس مدار از آن که بگویند

ترانه بیهودگی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست

حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید

به خاطر فردای ما اگر

بر ماش منتی است؛

چرا که عشق،

خود فرداست

خود همیشه است

بیشترین عشق جهان را به سوی تو می‌آورم

از معبر فریادها و حماسه ها

چراکه هیچ چیز در کنار من

از تو عظیم تر نبوده است

که قلبت

چون پروانه‌ای

ظریف و کوچک و عاشق است

ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی

و به جنسیت خود غره‌ای

به خاطر عشقت!

ای صبور! ای پرستار!

ای مومن!

پیروزی تو میوه‌ی حقیقت توست

رگبارها و برفها را

توفان و آفتاب

آتش بیز را

به تحمل صبر شکستی

باش تا میوه غرورت برسد

ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست،

پیروزی عشق نصیب تو باد!



شاملوی جان💚




اخ شاملوووو

فازتو میخرم وقتی این شعرو میگفتی 



هربار این شعرتو خوندم انگار میشم یه دختر پونزده  شونزده ساله که واسه اولین بار عاشق میشه ، گرمای لپاش داغیِ صورتش تپشِ قلبش همشون تکرار میشن برام 

💚💚💚💚💚


  • ;-)
  • ۰
  • ۰

١٧

شاید یکی از درسترین و بهترین تصمیمات زندگیم همین بود که رفتم کلاس موسیقی

از ظهر تا حالا سرگرم همین بودمو کلی تمرین کردم 

حداقل حداقلش این بود که خیلی خیلی آروم تر شدم 

جادوی ساز الکی نیست 

💚

همسایه جدیدمون هم باید عادت کنه دست خودشه مگه ! همینه که هس



  • ;-)
  • ۰
  • ۰

١٦

کل ساختمونو بوی فرمالدهید برداشته 

داره همسایه جدید میاد 

دارن موکتایی که از قبل بوده رو با فرمالدهید جدا میکنن

دارم خفه میشم 

پ.ن: از ازمایشگاه بهم زنگ زدن گفتن سه تا جنینی که قرار بود برات فریز کنیم چرخه رشدشون متوقف شده ، عجب خبر خوشایندی!

 

حالا فعلا بعدن غصه نبود اون سه تا رو میخورم فرصت زیاده 

 فعلا دغدغه ام اینه که شما سه تا برام بمونین 

البته همش این ترسو دارم ،فک میکنم این شیافایی که من دارم میزارم اخر میره تو چشم یکیتون! 


دارم تمرین صبر و پذیرش میکنم ولی خو قربونت تو منو چی فرض کردی هر چی تو شجره نامم میگردم ربطی به ایوب ندارمااا 

خدایا این تربچه ها رو نگهدار برام 

یه کم موقعیت ما رو درک کن 

تویی که عالمی تویی که بهتر از هر کس میدونی بسه دیگه شوخی دیگه بسه 

لطفا ، تمنا میکنم ، جان من ...😪

#غرنویس 


  • ;-)
  • ۰
  • ۰

١٥

شاید بشه شیاف گذاشتن رو جز شکنجه های قرون وسطی طبقه بندی کرد 

بس که اینکار مضخرفه 😖

حاضرم روزی سه تا امپول بزنم ولی شیاف نه 😩 


پ.ن: دروغ گفتم امپولم درد داره 

#غرنویس 


  • ;-)
  • ۰
  • ۰

١٤

سه تا مهمون اومدن تو دلم 

هم حس ترس دارم از سه تا بودنشون

هم خیلی خوشحالم که سه تا بودن 

درکل مغزم الان گوزیده!😖

اصلا نمیخام به هیچی فک کنم به هیچی 

الان باز این دو هفته مثل دویست سال میگذره 😤😤

#غرنویس 


  • ;-)