حرفای بعضی آدما مثل یه پله می مونه
یا باید ازش بری بالا
یا همونجا وایستی و نگاشون کنی
الان دارم فکر میکنم که یه چیزی رو از دست دادم که خاک تو سرم جدا😕
پ.ن:
وااااای به قصد ِ کُشت سرده😬
بارعِلاهااااا نصف این سرما رو تابستون فوت میکردی از عرش کبریاییت کم میشد قناری؟
چرا اینقد که میگم لواشک، لیمو ترش، قره قوروت و دهنم پر آب میشه ، وقتی اسم تورو میارم سر و کلت پیدا نمیشه ؟؟؟
اشکال از شکمِ ولِ منه یا قانونِ جذب خرابکاری کرده؟؟
پ.ن
یه عکس از میدون سرخ برام فرستاده نوشته مرمر ببین الان جایی هستم که تو یه ماه قبل بودی یادته؟؟
جوابشو ندادم
انگار حالا برا من مهمه کدوم گوریه
یکی دوساعت بعد دوباره پیغام داد نمیخای جوابمو بدی ؟
یعنی این کی بود که من تو زندگیم راش دادم؟
یه سری با موسیو حرف میزدم یه چیزایی گفت بهش گفتم لطفا ادامه نده با این حرفات یاد حماقتام میوفتم
گفت نه عزیزم اینجوری نگو تو اون موقع کار درستو انجام دادی و راه فقط اون بوده
حالا چون موسیو کامل در جریان شیرین کاریای من نیست و نمیدونی چه غلطایی کردم دلیل نداره خودمم خودمو توجیه کنم
اشتباه بزرگی کردم تاوانشم دادم خلاص! واسه یه موضوع هم ده بار یه نفرو بازخواست نمیکنن
حالا موضوع اینه من میخام فراموش کنم ولی خود نکبتش نمیذاره ! هی مسیج میده ! هی عکس میفرسته ! میدونم بدجنسیه ولی من براش روزگار خوبی رو ارزو نکردم ! امیدوارم سرش بدجور به سنگ بخوره ! وای من چه بدم😔 چرا بلاکش نمیکنم من احمق؟؟؟؟؟
من به جز تو کسیو ندارم
تو بهترین دوستمی
مرمر تنهام نذار
حالم خیلی بده این روزا
دقیقا دوازده تا مسیج با این محتوا برام فرستاد
جواب هیچکدومو ندادم
مسیج که میزنه
حرف که میزنه
بیشتر از حماقت خودم از اینکه اون روزا عقلم کجا بود ، لجم میگیره
از اینکه چرا باید به همچین کسی اجازه میدادم به عنوان دوست بهم نزدیک شه
فکرشو میکنم دلم میخاد بمیرم
لعنت به من
لعنت به من احمق
لعنت به اینکه نمیشه رفت به گذشته و گندی که بالا اوردی رو جبران کنی 😔
امید چیزِ بدیه
امید چیزیه که الکی ادمو خوشحال نگه میداره
امید خیلی عوضیه
امید خیلی خره
نباید هیچوقت امید داشت
چون وقتی ببینی همش الکی بوده انچنان میخوری زمین که بلند شدن سختت میشه
هر چقدرم بخای و سعی کنی حداقل تمارض کنی به قوی بودن بازم یه جایی دستت رو میشه
کی گفته امید خوبه
اخه امید به چی؟ به کی؟
به کسی که همه زندگیت براش رو دایره س؟ به کسی که همه حالتو میدونه و هیچ کمکی نمیکنه؟
کاش دل بِکَنم ازت
کاش قید همه چیو بزنم
اینجوری دیگه شاید اینقدر احساس ضعف و پوچی نکنم
منی که میدونستم چه جوری حالمو خوب کنم الان هیچ کاری از دستم بر نمیاد
کاش فردا
کاش این هفته هفته ی بهتری باشه برام
کاش این کاشِ لعنتی از ذهنم بره بیرون
دلم میخاس الان یه جای دیگه بودم با یه هویت دیگه
مثلا همون دختره قدبلند تو ایروان که گوشه لبش پرسینگ داشت و تو بار کار میکرد
هنوز بعد این مدت قیافش و برخورد خوبش طرز راه رفتنش یادم مونده ...
اگه جای اون بودم شاید تو یکی از شبایی که برمیگشتم خونه و خسته و له بودم وقتی میرسیدم و ولو میشدم رو تختم دلم میخاست جای اون دختر مسافر چشم روشن بودم که با همسرش اومده بودن بار و تا دم دمای صب گفتن و نوشیدنو خندیدنو موقع رفتن ازم تشکر و خدافظی کردن و دست دادن و دعوتم کردن ایران
به هرحال دلم میخاس هر کس و هر جا بودم دلی داشتم که اینقد حالش بد و دلگیر نبود
سه تا کار بد امروز کردم
با یه نفر بدجور دعوا کردم
بعد چند سال دوباره سیگار کشیدم
یه دل سیر گریه کردم
چرا دروغ ...
از هر سه تاش راضی ام
مرده شور اون بچه ای رو ببرن که به خاطرش کسی که بینهایت دوسش دارم بخواد اشک بریزه
متنفرم از هر چی مربوط به بچس
متنفرم از هر چی مرکز نازاییه
متنفرم از هر چی که راجبه این مسایله
بهترین روزای عمرمونو افتادیم تو این مطب دکترا هزار جور امپول هورمونی تجویز کنن که چند ساله دیگه زوار بدنم در بره و این حجم از تزریق هورمون که جواب هم نمیده خودشو به شکل کنسر از یه گوشه بدنم نشون بده
خدایا اصلا ازت بچه نمیخوام
دیگه کوچیکترین قدمی واسه بارداری برنمیدارم
نخواستم اصلا
بچه هاتو بده به همینایی که معتادن و هر شب واسه گرفتن قرص خواب و سرنگشون میان داروخونه التماس کردن
بچه هاتو بده به اونایی که در به در تو داروخونه دنبال قرص و شیاف و امپول سقط میگردن
بچه هاتو بده به همونایی که حاضر نیستن واسه سلامتی بچشون داروهاشو کامل بخرن ولی واسه افزایش میل جنسیشون هزار هزار پول میدن
خدای مهربونی هستی ولی دلم از اینکارات پره از اینکه هر کار دلت میخاد میکنی و منم باید مثل بز وایستم نگات کنم بگم شکر
دیگه ازت بچه نمیخام
خیلی چیزا باید بگذرونی تا بتونی واقعن بفهمی اخوان ثالث چی گفت که:
انتظارِ خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری...
ازم میخاد گریه کنم
میگه احساس میکنم هر آن امکان داره یهو از کوره در بری ، احساس میکنم داری همش خودداری میکنی داری خودتو کنترل میکنی ،حتا حاضر نیستی راجبش حرف بزنی
امکان نداره گریه کنم
اصلا لج کردم
واسه چی ضعف نشون بدم
من دلم میخاد با خودم لج کنم
دوست ندارم گریه کنم دوست ندارم راجبش حرف بزنم
باید اهمیت این موضوع برام از بین بره
لعنت به این روزا
امان از اینکه نصفِ شبا یادِ حماقتایِ گذشتت بیوفتی
😔
کی میتونه تضمین کنه که آدما تغییر نمیکنن؟
بهترینا ممکنه یه روز پاشون بلغزه و برعکس بدترین ها طوری خوب عمل کنن که باورت نشه
و این قضیه خصوصا در مورد اول خیلی ترسناکه
اعمال و رفتار و برخوردم میتونه به جاترین و درسترین سزا برا خودم باشه ♻️ و اینم باز برای من خیلی ترسناکه
کاش بیشتر مراقب خودم باشم
اعتماد کردن به دو دسته سخته
دسته اول اونایی که خوب میشناسینشون
دسته دوم اونایی که نمیشناسینشون
و من برای تو جز دسته اولم
و چون خوب میشناسی بهم اعتماد نداری و امانتتو بهم نمیدی
جای گلایه نیست
کم کاری از خودم بوده و هست
پ.ن:
امروز محمد بخاری ها رو به پا کرد
از یه طرف خوبه چون اینجا دیگه واقعا شبا سرد شده از یه طرف خوب نیس چون گوشه دنجی که برا خودم ردیف کرده بودم و گلدونا و اکواریوم و ساز و بند و بساطم اونجا بود الان بخاری جاش نشسته 😢
گلدونا پخش و پلا شدن تو خونه
ساز رفته تو اتاق
پشتی و قالیچه هم جمع شدن
😤😤😤😤😤
حالا فردا میرم تو اتاقو یه جوری دوباره میچینم که دوس داشته باشم
پ.ن: دلم برا داداشم خیلی میسوزه فردا نوبت دادگاه داره کاش میشد کاری براش کنم
چقد بده که نمیتونم کمک حالش باشم
خدایا خودت کمکش کن 😔
زیباترین حرفت را بگو
شکنجهی پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است؛
چرا که عشق،
خود فرداست
خود همیشه است
بیشترین عشق جهان را به سوی تو میآورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چراکه هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم تر نبوده است
که قلبت
چون پروانهای
ظریف و کوچک و عاشق است
ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غرهای
به خاطر عشقت!
ای صبور! ای پرستار!
ای مومن!
پیروزی تو میوهی حقیقت توست
رگبارها و برفها را
توفان و آفتاب
آتش بیز را
به تحمل صبر شکستی
باش تا میوه غرورت برسد
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست،
پیروزی عشق نصیب تو باد!
شاملوی جان💚
اخ شاملوووو
فازتو میخرم وقتی این شعرو میگفتی
هربار این شعرتو خوندم انگار میشم یه دختر پونزده شونزده ساله که واسه اولین بار عاشق میشه ، گرمای لپاش داغیِ صورتش تپشِ قلبش همشون تکرار میشن برام
💚💚💚💚💚