بالاخره روزی اون سرمایه ای که میخوام دستم میاد که باهاش یه کافه تو یه گوشه ی شهر راه بندازمو این موقع شب برم بشینم تو دنج ترین قسمتش ... اونجایی که یه نور ملیح داره ... نمیدونم شاید سیگار بکشم شایدم نه ... خیلی وقته دیگه سیگار نکشیدم ولی بعضی وقتا بدجور دلم میخواد واسه همین میگم شاید بکشم اخه شاید دلم کشیده باشه...
دلم ...
شاید ...
مطمعنم یه قهوه و کتاب شاملو هم کنارمه
و اینم مطمعنم بوک مارک تو یه صفحه ی کتاب گیر کرده ... میدونم کدوم صفحه...
صدای دلنشین پیانوی یانی هم باید شنیده شه
به بچه ها هم میگم چراغا رو خاموش کنین همتون برین من خودم درو میبندم
.
.
به اینجاش که برسم دیگه حتما سیگارو روشن میکنم
خدا کنه خیلی دور نباشه اون شب که خیلی پیر نشده باشم
خدا کنه...
- ۹۵/۱۱/۱۵